جدول جو
جدول جو

معنی برم دلک - جستجوی لغت در جدول جو

برم دلک(بَ مِ دِ لَ)
موضعی است تقریباً در دوفرسنگی مشرق شیراز در پایۀ کوهی که از قصر ابونصر بدانجا میروند. در دامنۀ آن کوه آب فراوان ودرختان بسیار است و در آنجا نیزاری بیشه مانند وجود دارد و در دامنۀ کوه حجاریهایی از قدیم بیادگار مانده است. (فرهنگ فارسی معین) (دایرهالمعارف فارسی) ، بموقع و مناسب. در هنگام مناسب و بوقت، سزاوار و شایسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم دل
تصویر گرم دل
دلگرم، مطمئن، قوی دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرم دل
تصویر نرم دل
رئوف و مهربان
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دِ)
رحم دل. مقابل سخت دل. (فرهنگ نظام). مقابل سنگدل. (آنندراج). رقیق القلب. ملایم. (ناظم الاطباء). سلیم. (دهار) (ناظم الاطباء). اذله. (ترجمان علامۀ جرجانی) : و سقلاب مردی نرم دل بود. (مجمل التواریخ).
از نرم دلان ملک آن بوم
بود آهن آبدار چون موم.
نظامی.
- نرم دل شدن، رام شدن. به رحم آمدن:
جهاندار دارای جوشیده مغز
نشدنرم دل زآن سخنهای نغز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ کَ لَ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 180 تن. آب آن از چاه و محصول آن غلات و لبنیات است. ساکنان این ده از طایفۀ گرمه می باشند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ دِ)
دلشادی. مشعوفی. خوشدلی:
ندانستند جز شادی شماری
نه جز خرم دلی دیدند کاری.
نظامی.
زمین بوسه دادند بر شکر شاه
بخرم دلی برگرفتند راه.
نظامی.
بخرم دلی زآن طرف بازگشت
سوی بزمگاه آمد ازکوه و دشت.
نظامی.
بفرخ رکابی و خرم دلی
برون راند از آن شاه یک منزلی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ)
ترحم. رحم دلی. نرم دل بودن. رجوع به نرم دل شود.
- نرم دلی کردن، ترحم نمودن
لغت نامه دهخدا
(گَ دِ)
کنایه از عاشق سوخته. (آنندراج). در برهان بصورت جمع گرم دلان آمده است. عاشقان و دلسوختگان، قوی دل. پشت گرم:
تسکین جان گرم دلان را کنیم سرد
چون دم برآوریم بدامان صبحگاه.
خاقانی.
چونکه نعمان بدین طلبکاری
گرم دل شد ز نار سمناری...
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ دِ)
مشعوف. خوشدل. (ناظم الاطباء) :
نشست از بر تخت پرمایه سام
ابا زال خرم دل و شادکام.
فردوسی.
زواره فرامرز و دستان سام
درستند و خرم دل و شادکام.
فردوسی.
چنین گفت خرم دلی رهنمای
که خوشی گزین زین سپنجی سرای.
فردوسی.
چنان گرم کن عزم رایم بتو
که خرم دل آیم چو آیم بتو.
نظامی.
شما خندان و خرم دل نشینید
طرب سازید و روی غم نبینید.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورم پلک
تصویر ورم پلک
پلک آماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برج دلو
تصویر برج دلو
آبام دول بهمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرم دل
تصویر خرم دل
مشعوف، خوشدل
فرهنگ لغت هوشیار
قوی دل پشت گرم: چون که نعمان بدین طلبکاری گرم دل شد زنار سمناری... (هفت پیکر)، عاشق دلسوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم دل
تصویر نرم دل
کسی که دارای قلبی رئوف است رحیم مقابل سخت دل
فرهنگ لغت هوشیار
ترحم، دلسوزی، عطوفت، مهربانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوبی که در کنار بوته ی خیار یا لوبیا یا انگور فرو کنند تا
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که با کوچکترین تحریک احساسی و عاطفی به گریه می افتد
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که زیاد گریه کند، نیازمند، درمانده
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا و پایین پریدن، ورجه ورجه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مداراگر، قلب لطیف، دل رحم
دیکشنری اردو به فارسی
مهربانی، ملایمت
دیکشنری اردو به فارسی